آرتين جونآرتين جون، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره
آشنايي مامان وباباآشنايي مامان وبابا، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 2 روز سن داره

آرتين عشق مامان و باباش

هفتمين ماهگرد و اولين سفر به شيراز

عزيز دل مامان سلام اين ماه برات يه جشن دندوني كوچولو گرفتيم و كيك از بيرون گرفتيم يه ژله تزريقي هم خودم درست كردم . تو هم از قسمت كادو هاي جشنت خيلي استقبال كردي بعدا توي عكسا متوجه منظورم ميشي اولين سفرت به شيراز با بازديد از پاسارگاد و سلام به كورش بزرگ همراه شد . يه روز خيلي خوب بود و تو حسابي سرحال بودي و كلي خنديدي . وقتي هم كه رسيديم خونه خاله مژگان با تشويق هاي سارا جون سينه خيز رفتنت رو توسعه دادي و حدود نيم متري ميري . الهي دورت بگردم عسلم كه ديگه موقع سينه خيز رفتن غر نميزني   روز آخري كه شيراز بوديم براي اولين بار مريض شدي سرما خوردي . شب تب كردي و گريه و ناله من و بابايي  كلي غصه خورديم ولي خدا...
14 بهمن 1393

ششمين ماهگرد

گل پسرم شش ماهگيت شروع تلاشهاي تو براي سينه خيز رفتن بود . قربونت برم كه وقتي يه كوچولو سينه خيز ميري زود خسته ميشي و شروع ميكني به غرغر كردن و اگر دنبال وسيله اي باشي براي رسيدن بهش بقيه مسيرو با غلطيدن طي ميكني. توي 6ماهگي قدت 70cm و وزنت 8900 گرم بود . يه روز برديمت آتليه و چندتا عكس گرفتيم و تو عزيزدل با اينكه خوابت ميومد با خانم عكاس خوب همكاري كردي. خوب ديگه بريم سراغ عكساي خوشگلت.اول 3تا عكس آتليه اينم كيك 6ماهگي آرتين جيگرم كه بازم خودم درستش كردم عسل مامان بعد از حمام فداي لب خندونت بشم عاششششش...
13 بهمن 1393

اولين روز كار مامان

سلام عسل مامان امروز ماماني بعد از حدود يكسال رفت سركار . صبح كه داشتم ميومدم سركار خيلي ناراحت بودم كه تو قندعسل رو تنها ميزارم . ولي خيالم راحت بود كه با مامان جوني حسابي بهت خوش ميگذره . خداروشكر وقتي زنگ زدم خونه مامان جوني گفت كه اصلا گريه نكردي . الهي قربونت برم كه توي خونه دنبالم ميگشتي دوهفته است كه روزها بهت شيرخشك ميدم تا عادت كني وقتي نيستم اونو بخوري . اوايل كه اصلا نميخوردي و دهنتو سفت مي بستي و اگرم يه كوچولو شير ميخوردي بعدش زبونتو بادست پاك ميكردي ولي بعدش مامان جوني كشف كرد كه شيرخشك رو با كيك دوست داري فداي اين سليقه ات بشم آرتين گلم الان 10 ماه و 7 روز داري . قدت 80cm و وزنت 10/5كيلو ...
12 بهمن 1393

پنجمین ماهگرد و اولین مروارید عسل خان

عسل مامان مهمترین اتفاقی که توی 5ماهگیت رخ داد دندون درآوردنت بود. دقیقا روز 5 شهریور که پنجمین ماهگرد تولدت بود دندون نیش پایین سمت راست از لثه کوچولوت زد بیرون واسه همینم کیک ماهگردتو بشکل دندون درست کردم. قدت 70 و وزنت 8500 بود . عزیزدلم تو این ماه شروع کردی به روروک سواری و به همه جای خونه سرک می کشیدی . دوبار هم گلدون آلوئه وورا مامانی رو از میز تلویزیون انداختی زمین و به دستور پزشکت غذای کمکی هم درکنار شیر مامانی میخوری. در پايان 5ماهگيت با نظر دكترت غذاي كمكي رو برات شروع كردم و استقبال تو هم خيلي خوب بود .فدات بشم كه با لذت فرني ميخوري خب دیگه بریم سراغ عکسای این ماه: ...
27 دی 1393

سلام دوباره

سلام به عشق مامان و بابا مامانی اومده معذرت خواهی . میدونم کلی وقته به وبلاگت سر نزدم و حق داری ناراحت باشی ولی قول میدم دیگه زود بزود بیام و از کارات بگم . واسه ماههای گذشته هم عکس میذارم . خیلی دوست دارم عزیزم لحظه لحظه های با تو بودن رو دوست دارم و هر روز خدارو بابت وجود نازنینت شکر میکنم.   ...
24 دی 1393

چهارمین ماهگرد

مهربونم چهارماهگیت مبارک الان قدت 68 cm و وزنت 7800 گرم هست .قربونت قد بلندت بشم پسرگلم. کیک این ماهم خودم واست درست کردم. خیلی خیلی خیلی دوستت دارم . ...
28 مرداد 1393

سومین ماهگرد

عزیزدلم این ماه واسه جشنت خاله مژگان و سارا و شیدا هم مهمون ما بودن و بازم کیک تولدت رو مامانی درست کرد . این ماه وزنت 6800 گرم و قدت 64cm بود . ماشالا رشدت خیلی خوبه ... آفرین به گل پسرم   عکس سه نفره سارا ـ آرتین ـ شیدا ...
5 تير 1393

اولین سفر

یکی یدونه مامان سلام دیروز برای اولین بار با پسر گلم رفتیم خوانسار . هوا خیلی عالی بود .رفتیم به جای قشنگ به اسم سرچشمه و تو عزیزدلم از دیدن اون همه درخت کلی متعجب بود و با چشمای گرد شده همه جا رو نگاه میکردی. خیلی برام جالب بود ساعت 12 که شیرتو خوردی تا ساعت 5 عصر خوابیدی و مطمئنم همش به خاطر هوای پاک اون منطقه بود. خلاصه که خیلی بهمون خوش گذشت و تو مثل همیشه خوب و آروم بودی. * خیلی دوست دارم پسر خوش اخلاقم *   ما درکنار سحر جون و پسرعموت مسیح جون ...
15 خرداد 1393