نهمين ماهگرد و سومين سفر شيرازو شب يلدا
قشنگ ترينم 9 ماهگيت مبارك
اين ماه خيلي پرماجرا بود . اول اينكه به خونه جديد اسباب كشي كرديم و تو گل پسر بازم كلي با ما همكاري كردي و با روروءك از اين اتاق به اون اتاق دنبال ماماني بودي و كارتن ها رو جا به جا ميكردي .
يه اتفاق بد باعث شد كه دوباره بريم شيراز . دختر عموي بابايي فوت كرد و ما برا مراسمش همراه عمه معصومه و عمه فاطمه و عمو محسن رفتيم شيراز .
براي كيك اين ماهت چيزكيك درست كردم كه خيلي خوشگل شد .
عزيز دل مامان جديدا دوست داري خودت غذاتو بخوري و كلي ريخت و پاش ميكني . عاشق مستقل بودنتم عزيزم.
اولين شب يلدات هم مبارك
توي خونه جديد وقتي هنوز وسايل نرسيده بودن كلي روروئك سواري كردي
درحال رفتن به شيراز
خونه خاله مژگان
پسرم اين ديگ كوچولو مال بچگي هاي خودمه كه مامان جوني نگه داشته بود و الان مال تو شده.
ذرت خوردن جيگرمامان
آرتين در هايپراستار
يه روز آفتابي در كنار زاينده رود زيبا
شب يلدا خونه باباجوني