استراحت در خانه
دردونه ی مامانی سلام
دیروز دوباره با هم رفتیم دکتر و من بازم صدای اون قلب کوچولوت رو که تند تند میزنه شنیدم . خانم دکتر مهربون وقتی فهمید مامانی این روزا همش کمر درد داره و خیلی هم وزن اضافه نکرده ، واسم استراحت نوشت و گفت این ماه آخرو باید خونه بمونم و خوب تغذیه و استراحت کنم تا پسر گلم هم خوب رشد کنه .
خب امروز رو با هم رفتیم سرکار تا مامانی کارهاشو تحویل همکاراش و البته دایی مجید بده و از اونا خداحافظی کنه . خیلی خوبه که دایی مجیدت باهام همکاره اینطوری خیالم از کار خیلی راحته .
تا ظهر اداره بودیم و بعدشم رفتیم خونه یکی از همکارای مامان که اونم 2ماه پیش صاحب یه پسر بانمک شده بود و بعدشم که رفتیم خونه آقاجون و ناهارو اونجا خوردیم .
چون از فردا دیگه سرکار نمیریم می تونم چیزایی که می خواستم خودم واست درست کنم رو شروع کنم . میدونم تو هم خوشحالی که دیگه سرکار نمیریم چون وقتی همش تو حالت نشسته هستم بهت فشار میاد .
قربونت برم الهی ... ممنون که توی 8 ماه گذشته سرکار رفتن مامانی رو تحمل کردی ... بیصبرانه منتظر دیدن روی ماهت هستم .
دوستت دارم آرتینم