آرتين جونآرتين جون، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره
آشنايي مامان وباباآشنايي مامان وبابا، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره

آرتين عشق مامان و باباش

آخرین روز قبل از تولد

سلام پسر مهربونم امروز 4 فروردینه . فردا ساعت 6 صبح باید بریم بیمارستان (کلینیک خانواده ) تا تو پسر گلمو بدنیا بیارم واسه همین مادر جون شب میاد خونه ما تا فردا همراه من باشه . امروز دقیقا 38 هفته هست که تو عزیزدلم با من هستی . من و بابایی خیلی هیجان داریم چون فردا بالاخره صورت ماهتو می بینیم .امیدوارم همه چیز خوب پیش بره و تو صحیح و سالم بیای توی بغلم .  خیلی خیلی خیلی دوستت دارم . فردا میبینمت ...
4 فروردين 1393

سال نو مبارک

سلا م پسر بهاری من   ...  عیدت مبارک عسلم امروز اولین روز از سال 1393 هست . امسال سال اسب هست و بعضی از افراد مشهور متولد سال اسب عبارتند از: روزولت ، نیوتن ، لویی پاستور ، ژرژ براك و شاه ادوارد هشتم . قربون پسر تیزهوشم بشم که 4 روز دیگه به این دنیا تشریف فرما میشه و ایشالا یه انسان مفید برای این دنیا خواهد بود. عزیزدلم امسال بابایی موقع تحویل سال سرکار بود چون میخواست مرخصیشو واسه وقتی تو بدنیا میای استفاده کنه واسه همین ما خونه بابابزرگت بودیم . ایشالا بابایی 2روز دیگه میاد پیشمون و وقتی بدنیا بیای عید واقعی ما شروع میشه . هر چقدر به تولدت نزدیکتر میشیم واسه دیدنت بی تاب تر میشم . د...
1 فروردين 1393

37 هفتگیت مبارک

شازده کوچولوی مامان سلام الهی قربونت بشم امروز 37 هفته است که با من هستی و چه همراه خوبی برام بودی و هستی. پسر گلم ممنون که انقدر خوب بودی و توی این مدت اصلا مامانی رو اذیت نکردی . واقعا لطف خدای مهربون شامل حالم بود که دوران بارداری خیلی خوبی داشتم و ایشالا هفته دیگه آرتین گلم میاد توی بغلم. دیروز که رفتیم پیش خانم دکتر گفت سه شنبه 5 فروردین برم بیمارستان تا پسر گلمو از توی دلم در بیاره و بذاره توی بغلم ... خیلی خیلی خوشحالم و برای دیدنت لحظه شماری میکنم . عزیزم این چند وقت که توی خونه بودم واست اینا رو درست کردم : این حیوانات انگشتی که قراره بعدا من و تو وبابایی کلی باهاشون بازی کنیم : ...
26 اسفند 1392

استراحت در خانه

دردونه ی مامانی سلام دیروز دوباره با هم رفتیم دکتر و من بازم صدای اون قلب کوچولوت رو که تند تند میزنه شنیدم . خانم دکتر مهربون وقتی فهمید مامانی این روزا همش کمر درد داره و خیلی هم وزن اضافه نکرده ، واسم استراحت نوشت و گفت این ماه آخرو باید خونه بمونم و خوب تغذیه و استراحت کنم تا پسر گلم هم خوب رشد کنه . خب امروز رو با هم رفتیم سرکار تا مامانی کارهاشو تحویل همکاراش و البته دایی مجید بده و از اونا خداحافظی کنه . خیلی خوبه که دایی مجیدت باهام همکاره اینطوری خیالم از کار خیلی راحته . تا ظهر اداره بودیم و بعدشم رفتیم خونه یکی از همکارای مامان که اونم 2ماه پیش صاحب یه پسر بانمک شده بود و بعدشم که رفتیم خونه آقاجو...
5 اسفند 1392

سیسمونی 4

سلام نفس مامان و بابا اینم عکسای اتاقت : حلقه نمدی اسمت که تهمینه جون زحمتشو کشیده و خیلی خوشکله کمدت و تابلوهای نمدی خوشکلت: اینم یه تابلو نمدی که آرزو جونم واست درست کرده و منو کلی سورپرایز کرد باهاش: راستی لوستر اتاقت حاصل یه همکاری سه نفره است . هیولاهای خوشحال رو خاله تهمینه درست کرده و بقیه اشو من و بابایی با هم و با کلی عشق درست کردیم . راستش وقتی سفارشای نمدیت رسید دستم خیلی سر ذوق اومدم واسه همین خودمم سفارش پارچه نمدی دادم و قصد دارم واسه پشه بند بالای تختت خودم تکه دوزی کنم . عسلم امیدوارم تو هم از اتاقت خوشت بیاد ... خیلی دوست دارم ...
3 اسفند 1392

اتاقت آماده شد هورااااااا

آرتین جونم دیشب بالاخره سرویس خوابت رو آوردند و چون سر هم کردن تخت و ویترینت با خودمون بود ، آقاجونت و بابایی با کمک هم سرهمش کردند. مادرجون و زن دایی (معصومه جون ) به همراه شیدا و آرشا هم اومده بودند که توی چیدن وسایل کمک کنند . خلاصه با کمک همه اتاقت دیگه حاضر و آماده است و فقط تو رو کم داره . الهی قربونت برم از دیشب تا حالا من و بابایی همش میریم توی اتاقت و تو رو اونجا تصور میکنم ..نمی دونی چه لذتی داره واسمون . سر فرصت از اتاقت عکس میگیرم و میزارمشون اینجا . خیلی خیلی خیلی دوست دارم عزیزدلم ...
29 بهمن 1392

يك روز فوق العاده

سلام عزيزدلم  امروز يه روز فوق العاده است مي دوني چرا ؟ آخه يه همچين روزي خدا يكي از فرشته هاشو فرستاد روي زمين و از شانس خوب من اون فرشته الان باباي توئه. وقتي كه بدنيا بياي و بابايي رو ببيني مطمئنم تو هم عاشقش ميشي چون خيلي مهربون و دوست داشتني هست .   ديشب واسه تولد باباي گلت يه كيك شكلاتي درست كردم آخه اون عاشق كيك شكلاتيه . امروز عصر كه بابايي از عسلويه بياد يه جشن سه نفره تولد داريم هوراااااااااااا راستي يكشنبه كه رفتم دكتر و سونو رو بهش نشون دادم واسه 6 فروردين واسم نوبت بيمارستان زد و ايشالا اون روز عزيز تو مياي توي بغل ماماني . الهي قربونت بشم قول بده تا اون موقع خوب رشد كني ...
23 بهمن 1392

سیسمونی 3

    آرتین جونم امروزم هوا برفی بود و دوباره ما (من و تو ) نرفتیم سرکار و تو هم که معلوم بود خیلی خوشحالی کلی توی دلم وول خوردی   امروز که خونه بودم فرصتی شد تا از بقیه وسایلت عکس بگیرم و بزارمشون اینجا ... ایشالا از همشون به سلامتی استفاده کنی مامانی     ت شک تعویض آغوشی اینم وان حمام پسر گلم     لیف کوچولو پتوهات کتاب خاطراتت و کتابهایی که تا حالا واست خریدیم . اون کتاب قصه ها همونهایی هس...
15 بهمن 1392

پسر 1950گرمي ما

  سلام عسل ماماني ديروز رفتيم سونوگرافي  و تو عزيزدلم من و بابا رو كلي خوشحال كردي آخه رشدت هزار ماشالا خيلي خوب بوده و يك هفته از سن بارداري من بزرگتري و طبق سونو الان 31 هفته و 6 روز داري. قربون پسر 1950 گرمي ام  بشم  كه قلبش انقدر تند تند ميزنه . وقتي آقاي دكتر داشت  سونو رو انجام ميداد بابايي هم ازت فيلم ميگرفت و به دكتر گفت چهره اش مشخص نيست؟  كه دكتر گفت توي سونوي معمولي مشخص نميشه ولي ذوق بابايي رو كه ديد دستگاه سه بعديش رو استفاده كرد و صورت خوشكلتو بهمون نشون داد و تازه عكست رو هم واسمون پرينت گرفت . خيلي دكتر مهربوني بود ما كلي ازش ممنونيم . قربونت بشم كه يه  د...
13 بهمن 1392